دارم
از این شرکت میروم. با هر بدبختی که بود به مدیرم گفتم که میروم. تا آخر هفته
بیشتر اینجا نیستم و بعدش را هم نمیدانم. یعنی نمیدانم که نیست. باید بگردم
دنبال کار. باید بروم فرم پر کنم و منتظر بنشینم. خودم میدانم کار احمقانهایست
اما چارهای نداشتم/ندارم. وقتی نتوانم تحمل کنم له میشوم. به اندازه کافی توی
بقیه روابط زندگی در حال له شدن هستم. این یکی دیگر از حد تحملم خیلی بیشتر بود.